برای داشتن یک جامعه ی اخلاقی باید در مرحله ی اول عدالت محور بود؛ افراد جامعه ی عدالت محور یعنی من سر سوزنی حق تو را ضایع نمیکنم، اما تو هم باید نسبت به من عدالت داشته باشی، پس به تو اجازه نمیدهم سر سوزنی حق من را ضایع کنی.
اما مرحله ی دوم از اخلاق شفقت است؛ من سر سوزنی از حق تو را ضایع نمیکنم. اما با اختیار خودم بخشی از حق خودم را به تو میبخشم. اینجا مرحله شفقت است. بودا گفت اخلاق اصلا با شفقت شروع میشود. در شفقت من به خوبی زندگی هم نوع خودم کمک می کنم، خوشی بیشتر او را میخواهم.
اما اگر آدمی با شفقت زندگی می کند و به آن خو گرفته است آماده ی وارد شدن به مرحله ی سوم از اخلاق میشود که حکما به آن عشق می گویند. در مرحله عشق، من و تو احساس یگانگی میکنیم. من نسبت به تو احساس یگانگی میکنم؛ و دیگر حق من و حق تو معنا ندارد. آنچه را من دارم از آن تو میدانم. نمیگویم بخشیدم به تو. میگویم از آن توست. این مرحله که من اصلا آنچه را دارم از آن تو میدانم، مرحله عشق است. در واقع هر چه خوشی برای تو هست، خوشی خودم میبینم و هر چه ناخوشی تو هست، ناخوشی خودم میبینم. برای اصلاح اوضاع جامعه باید انسانهایی شویم که با یک هیجان عاشقانه نسبت به دیگران زندگی کنیم…