تکین پک

LOGO3

تکین پک

سالها تجربه در صنعت چاپ و بسته بندی

امتحان زبان خارجی

دم دمای صبح روزم را شروع کردم‌.
فاطمه زودتر از من بیدار شده بود و با عجله حاضر میشد، سرم را از پنجره بیرون کردم، نسیم خنک صبحگاهی به صورتم خورد
خواب از کله ام پرید
به راننده ی سرویس اشاره کردم؛ صبر کن داره میاد
باباجان عجله نکن ، چای بنوش و برو…
یک رب حلقه زدم ، به جبران روزهایی که نمی رسم به کوه بروم ، حلقه میزدم تا بلکه قِر نداشته ام از تراکم چربی های دور شکم بیرون بزند
کمی درازو نشست و ازین جور کارها جلوی تلوزیون.
دوش گرفتم
صبحانه تدارک دیدم تا اینکه پسرها و مادر بچه ها بیدار شدند و در مدت کوتاهی دیگر کسی خانه نبود
همه رفتیم
هر کس به سویی
یکی به کار یکی به کلاس یکی به بانک …
وبعد جلسه ای داشتم در راستای توسعه ی محتواییِ سایت.
از خانوم ایروانی خواسته بودم ازین پس یک جایی درنظر بگیرد تا دستنوشته هایم در سایت بارگذاری شود و امروز که دیدم میتوانم نوشته هایم را در ستون مطالب روز ببینم حقیقتا خوشحال شدم.
به قول شریعتی قلم توتم من است
مباد که از نوشتن باز ایستم
خیلی زود ظهر رسید
منتظر تایید یک خبر بودم از بچه های خبرگزاری ، به همین بهانه گاهی سرک می کشیدم به پیام رسانها
هم جیغ و داد اینطرفی ها از نگاهم رد میشد هم واکنش آنطرفی ها
تصاویر خون و درگیری بین ایرانی و ایرانی
و اینکه به عنوان یک پژوهشگر رسانه و علوم سیاسی سعی داشته باشی بر هیجانات درونی غلبه کنی کار بسیار سختی میشود.
اینجاست که وقتی به دلیل علاقه یا هر چیز دیگری از شبکه های مختلف خبری و رسانه ای انواع عکس و فیلم و تحلیل بدستم می آید گاهی باخودم فکر میکنم که خدایا اگر انسان شعور داشت که اینهمه خرابکاری و تهدید و اشتباه در دنیا وجود نداشت!!
افکارم را پال پال میکنم
به جلسه ای پا میگذارم تا به مشتری درباره ی کیفیت بسته بندیها و استفاده از متریال جدید در چاپِ جعبه ها مشاوره بدهم و چند مدل کاره متفاوت دیگر تا اینکه شب رسید!
حالا شب رسیده
۱۸ساعت فعالیت
همه خوابیده اند
حتی گربه ها
حتی کبوترها
باز سکوت شب تنها فرصت برای رهایی ست
خداوند شب را برای شب زنده داری قرار داد و کمی خوابیدن
که بخوابیم و رویای بهشت ببینیم
به زندگی امیدوار شویم.
دفترو دستکم را پهن میکنم
سه شنبه امتحان زبان خارجی دارم
با کلی اصطلاحات تخصصی و تعابیر گوناگون
زبان مینویسم
زبان میخوانم
باعلاقه و اشتیاق
میروم توی دیکشنری آکسفورد تا مترادف و متضاد کلمات را هم پیدا کنم.
هر از گاهی یک استکان چای میریزم
این زبانِ نیمه شبی چیزی شبیه یک لیوان شربت گلاب پس از یک روز گرمِ پر هیاهوست..

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x